به گزارش «نماینده» همایش «اقتصاد مقاومتی با پیوند سیاست، فرهنگ، اقتصاد» با همکاری مراکز مختلف مانند مرکز پژوهش های صدرا، دفتر تاریخ و تمدن، خانه مشروطیت، دفتر نشر آثار مقام معظم رهبری(موسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی) و... در اسفند ماه برگزار می شود. این همایش در خرداد ماه امسال اعلام موجودیت نمود و اولین نشست خبری خود را برگزار کرد. علاوه بر وجه علمی و نظری همایش که مبتنی بر دریافت مقاله است، هدف اصلی آن تبیین و ترویج موضوع اقتصاد مقاومتی است.
برای صحبت در مورد چیستی این همایش و بررسی ابعاد اقتصاد مقاومتی در پیوند با سیاست و فرهنگ و اقتصاد به سراغ موسی حقانی، دبیر علمی همایش رفتیم تا با وی گفتگو کنیم.
*اهمیت موضوع اقتصاد مقاومتی از بعد تاریخی و بازخوانی آن از چه حیثی است و ضرورت چنین بازخوانی چیست؟
اگرچه موضوع اقتصاد مقاومتی چند سالی است در ایران مطرح شده است اما ریشه های تاریخی عمیقی دارد. ما به بحث صرفا از منظر اقتصادی نگاه نمی کنیم. اقتصاد مقاومتی جنبه های هویتی هم دارد که بیانگر یک جریان در تاریخ ماست.
یک نگاه این است که اساسا مقاومت در برابر غرب را بی فایده می داند و معتقد است باید درها را باز کرد و برای آمدن آنها باید به آنها انگیزه دهیم و معمولا در غالب امتیازات و... مطرح می شود که پیشینه ای تقریبا ۲۰۰ ساله در تاریخ ما دارد و یک جریان معتقد است ما باید از ظرفیت های داخلی خود برای رفع نیازمندی های کشور استفاده کنیم و اگر لازم شد از تجربیات دیگران هم بهره می بریم ولی مبنا اتکا به درون و ظرفیت های درونی است.
اگر بخواهیم از منظر هویتی به بحث اقتصاد مقاومتی نگاه کنیم در مکتوب و منشورات علما و جریاناتی که قائل به مقاومت در برابر تهاجم اقتصادی غرب هستند صیانت از سرمایه ملی را می بینیم
اگر بخواهیم از منظر هویتی به بحث اقتصاد مقاومتی نگاه کنیم در مکتوب و منشورات علما و جریاناتی که قائل به مقاومت در برابر تهاجم اقتصادی غرب هستند صیانت از سرمایه ملی را می بینیم که در خصوص پیشرفت با الگوهای ایرانی و اسلامی طرح و برنامه دارند.
تاریخ از یک منظر علم بررسی و نشان دادن ظرفیت هایی است که هر ملتی دارد. ما پیشینه چند هزارساله تاریخی داریم و در آن فراز و فرودی داشتیم.
این ظرفیت در عرصه تقابل دو جریانی که عرض شد به دست آمده و می توانیم تقابلی که مرجعیت شیعه با جریان تهاجم و نفوذ اقتصادی داشته را مورد واکاوی قرار دهیم. طرف مقابل با توجیهی حرف خود را در کشور جا انداخت و ما همچنان هم با مسئله درگیر هستیم.
تاریخ از یک منظر علم بررسی و نشان دادن ظرفیت هایی است که هر ملتی دارد
یکی از کارهایی که ما باید انجام دهیم نشان دادن این ظرفیت هاست. اگر ما بتوانیم عقبه تاریخی مقاومت ملت ایران در برابر تهاجم غرب را نشان دهیم می توانیم زمینه به فعلیت درآمدن آنچه که آرزوی مردم ایران و مرجعیت شیعه بوده را به وجود بیاوریم.
با ظرفیتی که امروز داریم می توانیم این بازنگری را داشته باشیم که هم در خلال نشست هایی که خواهیم داشت و هم در مقالات به آن پرداخته خواهد شد.
*به نظر می رسد بازخوانی تقابل طرفداران هویت ملی و جبهه غربگرا در طول تاریخ با حلقه مفقوده ای مواجه است و آن موضوع استعمار است. بازخوانی اقدامات استعمارگران در این حیطه چه جایگاهی دارد؟
ما هم باید نقاط قوت خود را ببینیم و هم نقاط ضعف را و بعد هم باید به طور جدی آسیب شناسی شود که چرا در مقاطع مختلف ضعیف بوده ایم. در این بررسی باید چند نکته را لحاظ کنیم. یکی نقش استعمار و استکبار در تاریخ معاصر ایران است که متاسفانه برخی آن را یا نادیده می گیرند و یا نادیده می پندارند. برخی مایل اند همه مسایل را به مشکلات داخلی احاله دهند و می خواهند این نتیجه را بگیرند که اندیشه دینی و اساسا اندیشه مفاومت ناکارامد است و طرح و برنامه ندارد و صرفا این مقاومت از سر بی خردی و نوستیزی است.
اگر ما بتوانیم عقبه تاریخی مقاومت ملت ایران در برابر تهاجم غرب را نشان دهیم می توانیم زمینه به فعلیت درآمدن آنچه که آرزوی مردم ایران و مرجعیت شیعه بوده را به وجود بیاوریم
لذا وقتی بحث نوگرایی یا مدرنیزاسیون مطرح می شود هر کسی که با این ماجرا درگیر می شود و انتقاد می کند به ارتجاع و عقب ماندگی متهم می شود. همین الان هم اگر نقد وارد شود می گویند می خواهید ما را به دوره شتر سواری بازگردانید! در حالی که غرب و استکبار و استعمار در این تهاجم نقش اصلی را دارند و برای اینکه موفق شوند سازوکارهای گسترده ای را تعریف می کنند.
مثلا در حوزه فرهنگی کار جدی ای برای شبیه سازی انجام می شود. شبیه سازی به این معنی که ما غرب را راحت بپذیریم. البته اشتباهاتی در این بین رخ می دهد. مثلا هم روشنفکران غیر دینی ما اشتباه می کنند –غیر از کسانی که تعمد دارند- و هم برخی اوقات کسانی که در دایره روشنفکری دینی قرار می گیرند به خطا می روند. مثلا تعبیری که منتسب به سیدجمال الدین اسد آبادی است که می گوید به غرب رفتم اسلام دیدم و مسلمان ندیدم و به کشورهای اسلامی آمدم مسلمان دیدم و اسلام ندیدم. این بیانگر عدم شناخت دقیق غرب و عدم شناخت دقیق خود و ظرفیت های خودی است.
برخی آشنایی ابتدایی با غرب پیدا می کنند و نظم و نوع اداره جامعه را در آنجا می بینند بلافاصله این حرف ها را تکرار می کنند.
سید جمال الدین در مقاطعی خیلی برجسته بر ضد انگلیس و استعمار صحبت می کند و بازگشت به دوران پرقدرت جوامع اسلامی را مطرح می کند هر چند به نظر من در آسیب شناسی او مشکل وجود دارد و خوب نمی تواند آسیب شناسی کند ولی بالاخره این مسئله را مطرح می کند و مدعی این است که می خواهد تز برون رفت جوامع اسلامی را از آن وضعیت در تکاپوهای علمی و سیاسی که داشته ارائه کند.
ولی عملا می بینیم که این اتفاق نمی افتد و نوعی شیفتگی نسبت به غرب و نوعی پذیرش نسبت به غرب در این نگاه وجود دارد که ما را به بیراهه می برد. لذا یک مسئله استعمار و عملکرد آن است که عزم جدی آن بر عقب نگه داشتن و نابودی ایران بود و برخی این را یا نفهمیدند و یا تعمدا آن را کم رنگ کردند و به این سمت رفتند که گفتند ما باید به غربی ها انگیزه دهیم و انواع و اقسام امتیازات به آنها داده شد اما هیچ اتفاقی در ایران رخ نداد.
تا دهه ۴۰ که تصمیم می گیرند ایران صنعتی شود و از همان ابتدا که ما با غرب مواجه شدیم، بعضی ها در باغ سبز را به ما نشان دادند و بحث این بود که غربی ها می آیند و ایران را آباد می کنند. حتی فردی مانند ملکم خان پا را از این فراتر می گذارد و می گوید اگر این را پذیرفتید که هیچ وگرنه چون لیاقت استفاده از منابع خودتان را ندارید غرب باید بیاید و این را در اختیار بگیرد و نعمات خدا را به فعلیت برساند.
بحث او این است که خداوند نعمت های خود را به همه می دهد اما بعضی ها لیاقت استفاده از آن را ندارند لذا این نعمات نباید معطل بماند و باید به کسی داده شود که این لیاقت را دارد و منظور او غرب و تمدن غربی است. هم تهاجم غرب و هم این تفکری که آن را تئوریزه می کند بسیار مهم است.
* به نظر می رسد در طول تاریخ نوعی اجنبی گری در حوزه اقتصاد را شاهد هستیم. این دیدگاه به نوعی در شرایط کنونی نیز پیگیری می شود، لطفا ابعاد تاریخی این مسئله را تحلیل کنید.
لزوم اینکه می بایست از غرب تبعیت کنیم و از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم در چارچوب نفی خودی و توانمندی های خودی تحلیل می شود. در مقابل مرجعیت شیعه اگرچه همه زوایای غرب و تهاجم آن را در آن مقطع شناسایی نکرده باشد اما غرب را به عنوان یک نیروی مهاجم که وارد سرزمین های اسلامی می شود و قصد آن تصرف سرزمین های اسلامی و نابودی فرهنگ دینی و اسلامی است را متوجه می شود و هر امکانی که برای مقاومت به دست می آورد از آن استفاده می کند و در این خصوص هوشمندانه عمل کرد.
مشکل این است که جریان نفوذ در دوره قاجار به نحوی در دست اندرکاران کشور نفوذ کرده بود که عملاً این فرصت را به جریان مقاومت نمی دادند که نظریات خود را اجرایی و عملیاتی کند و اگر هم یک جایی می شد آنقدر کارشکنی صورت می گرفت که عملا کار از دست خارج می شد.
من یک مثال مطرح می کنم که خیلی هم به اقتصاد مقاومتی به طور مستقیم ارتباط ندارد. جنگ های تحمیلی روسیه علیه ایران دو دوره بود که یک دوره آن ده سال طول کشید. این ده سال برای ما شکست نظامی به همراه نداشت. روس با همه امکاناتی که داشت می توانست ما را در عرصه نظامی با شکست مواجه کند. در همین جا درست وقتی بحث مقاومت و فتاوای مراجع شیعه مطرح می شود و صحنه نبرد را عوض می کند، جریانی وارد می شود و می گوید راه حل نظامی وجود ندارد و مقاومت بی فایده است و وقتی می توان با گفتگو مسئله را حل کرد چرا باید بجنگیم و هزینه بدهیم؟ لذا ظرفیت های مقاومت را از آن می گیرد.
وقتی قراداد رویتر با واسطه گری امثال میرزا حسین خان سپهسالار و ملکم خان و... به کشور ما تحمیل می شود، مرحوم آیت الله حاج ملاعلی کنی مقاومت می کند و شاه را تهدید می کند و قرارداد را به هم می زند
وقتی قراداد رویتر با واسطه گری امثال میرزا حسین خان سپهسالار و ملکم خان و... به کشور ما تحمیل می شود، مرحوم آیت الله حاج ملاعلی کنی مقاومت می کند و شاه را تهدید می کند و قرارداد را به هم می زند. این یک ظرفیت است که احساس خطر می کند و در حوزه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مقاومت می کند.
ملکم خان فراماسونری را راه می اندازد و باز آقای کنی مقاومت می کند و به شاه می گوید اگر این تشکیلات در ایران راه بیفتد نه سلطنت تو می ماند و نه از اسلام چیزی باقی می ماند. لذا می خواهم بگویم تشخیص خوب بوده است و مقاومت صورت گرفته است اما بعد از آن چه؟
بعد از این امکان اینکه حاج ملاعلی کنی بخواهد نظر خود را مطرح بکند وجود ندارد، اتفاقا این فرصتی است که در جمهوری اسلامی برای به فعلیت درآمدن این تفکر فراهم شده و ما باید نهایت استفاده را از این فرصت ببریم.
البته همه حرکت های ما در تاریخ سلبی نیست و در بعضی جاها ایجابی عمل می کنیم و همه ظرفیت های مرجعیت دینی پشت این حرکت ایجابی قرار می گیرد. ناصرالدین شاه نامه ای به ملکم خان دارد که این نامه خیلی مطرح نمی شود و به نظر من تعمدی وجود دارد که همه تقصیرها را به گردن استبداد قاجار بیاندازند. بله قاجاریه مستبد بود و توان اداره کشور را نداشت اما آن کسی که قاجاریه را به این مسیر کشاند افرادی مانند ملکم خان است.
در آن دوره مشکلاتی مانند جنگ خشکسالی، قحطی، امراض و... وجود داشت که توان ما را گرفته بود و این توان خیلی سریع رو به تحلیل رفته بود. ابتدای دوره ناصری یک تومان ایران با یک پوند انگلیس برابری می کرد اما اواسط آن پنجاه تومان ایران با یک پوند انگلیس برابری می کرد. این نشان می دهد که نفوذ اقتصادی چه بلایی سر کشور آورده است.
لذا ناصرالدین شاه اینجا متوجه می شود و خطاب به ملکم خان می نویسد از فرد روشنفکری چون تو توقع داشتیم راه حلی برای این مشکلات پیدا کنی اما ما را از چاله درآوردی و به چاه انداختی.
تازه اینجا ناصرالدین شاه متوجه می شود و می خواهد جبران کند و شاید برخی از اقدامات او حاکی از همین جبران باشد که موفق نمی شود. روحانیت شیعه و طرفداران تز هویت ملی و اتکا به سرمایه های داخلی شرکت اسلامیه را ایجاد می کنند که کل مرجعیت شیعه پشت آن قرار می گیرند. مشورها و اعلامیه هایی که علما صادر کردند به اندازه یک کتاب می شود که فرهنگ سازی می شود و عامه و نخبگان جامعه را مخاطب قرار می دهد.
مثلا چند تن از مراجع بیانیه ای صادر می کنند – که سند آن در خانه بیداری اسلامی موجود است و چندی پیش از آن رونمایی شد- و می گویند از این به بعد ما بر مرده ای که کفن او از پارچه ایرانی نباشد، نماز نمی خوانیم. مثلا ما چند نفر کاغذی که ایرانی نباشد و بر روی آن معامله ای ثبت شده باشد آن را تایید نمی کنیم. مراجع و علما به این طریق از ظرفیت های خود استفاده می کنند ولی قوه اجرایی کشور عملا متاسفانه راه دیگری را می رود.
* به نظر می رسد یک نوع دگردیسی مفهوم استقلال و جابجایی دو مفهوم استعمار و جهانی شدن در میان برخی روشنفکران صورت گرفته است و آنها به دنبال عوض کردن این مفاهیم هستند. نظر شما چیست؟
این دگردیسی هم در مفهوم استقلال و هم در مفهوم استعمار صورت گرفته است. اینکه استقلال را در چارچوب روابط سیاسی و اقتصادی صرف ببرند و وقتی کسی دم از استقلال بزند اینطور عنوان بشود که اینها می خواهند با دنیا ارتباط نداشته باشند و می خواهند عقب گردی در استفاده از تکنولوژی بکنند. در حالی که بحث استقلال هم مانند بحث اقتصاد مقاومتی برای ما یک بحث هویتی است. از این منظر به استقلال نگاه می کنیم. نه بحث عدم تعامل با دنیاست و نه بحث بستن درهاست.
در آن دگردیسی که در بحث استقلال صورت می گیرد، عملا اینگونه عنوان می شود که در شرایطی که همه دنیا به سمت همگرایی می رود ما چرا باید استقلال داشته باشیم؟ اینجا بحث ما هویتی است و اگر با جهانی شدن مخالفت می کنیم از این حیث است.
جهانی شدن یعنی ادغام در جامعه جهانی، لذا اینجا بحث از دست دادن هویت و پذیرش یک هویت جدید است که هیچ ارتباطی با مبانی دینی ما ندارد
جهانی شدن یعنی ادغام در جامعه جهانی، لذا اینجا بحث از دست دادن هویت و پذیرش یک هویت جدید است. این هویت جدید هیچ ارتباطی با مبانی دینی ما ندارد.
در قالب جهانی شدن تز های مختلفی هم ارائه می شود. برخی می گوید جهانی شدن حتمی است و ما گریزی از آن نداریم یعنی یک حالت انفعالی توصیه می کنند که این انفعال عملا پذیرش سلطه غرب است. عمده کسانی که این نوع حرف ها را می زنند الان در قالب تکنوکرات ها در ایران سازماندهی شده اند.
بحث این است که اگر قرار باشد ما در جامعه جهانی ادغام شویم دیگر چرا انقلاب در ایران صورت گرفت؟ مبانی دینی ما به ما چه توصیه ای در این زمینه می کنند؟
اگر قرار باشد ما در جامعه جهانی ادغام شویم دیگر چرا انقلاب در ایران صورت گرفت؟
هم بحث استقلال و هم اقتصاد مقاومتی می تواند برای پاسخ دادن به این جریانات که یا منفعل عمل می کنند و یا اصلا معتقدند ما باید این مسیر جهانی شدن را طی کنیم، کمک کند.
با همان نگاه هویتی می توان کاملا به این دگردیسی پاسخ داد به این معنا که نمی شود سلطه غرب را پذیرفت با توجه به اینکه در جزیی ترین مسائل به دنبال سلطه هستند. پس از برجام رویکرد غربی ها به ما رویکرد فروش اجناسشان است و اصلا بحث انتقال تکنولوژی مطرح نیست. حتی در سرمایه گذاری هم علیرغم اینکه حرف زیاد زنده می شود، بهانه تراشی می کنند که شما باید در نگاه های خود مثلا حمایت از محور مقاومت تجدید نظر کنید.
متاسفانه برخی از نخبگان ما اشتباه کردند و برخی هم زمینه ساز بودند. آنهایی که اشتباه کردند گمان می کردند غرب برای ما در منطقه جایگاه و شانی قائل است. بگذریم از این اقتداری که فعلا نظام دارد وگرنه آنها هیچ جایگاهی برای ما قائل نیستند. آنها معتقد اند پنج ایران کوچک بهتر از یک ایران بزرگ است. از ابتدا بحث آنها این بود که نباید اجازه قدرت گرفتن به ایران را داد همه این تجزیه طلبی ها و جنگ ها به این خاطر بود که آنها یک ایران قدرتند در منطقه را نمی پذیرند. واقعا خوش خیالی است که ما فکر کنیم الان اتفاق خاصی افتاده و آنها در ایران سرمایه گذاری می کنند یا به ایران تکنولوژی منتقل می کنند بلکه بنای آنها فروش و نفوذ و همچنان عقب نگه داشتن ایران است.
اگر بنا بود با جهانی شدن همراه شویم اساسا باید تمام تعاریف و هویت خود را عوض بکنیم. این در حالی است که خودمان در قالب اندیشه مهدوی و احیای تمدن اسلامی طرح داریم. باید از همه ظرفیت های خود برای تبیین این طرح و حرکت به سمت آن استفاده کنیم.
نظر شما